رمان بهشت داغ من نی نی سایت (18+)

روزی روزگاری جزیره ای زیبا در وسط اقیانوس وجود داشت. این جزیره به دلیل هوای گرم و آفتابی در تمام طول سال به بهشت ​​گرم شهرت داشت. این جزیره توسط آب های شفاف و سواحل شنی سفید احاطه شده بود که کیلومترها امتداد داشتند.

در این جزیره پسری به نام جک و دختری به نام لیلی زندگی می کردند. آنها از کودکی با هم دوست بودند، اما با بزرگتر شدن، دوستی آنها به چیزی عاشقانه تر تبدیل شد. آنها بیشتر روزهای خود را با هم به کاوش در جزیره، شنا در اقیانوس و تماشای غروب خورشید از نقطه مورد علاقه خود در ساحل می گذرانند.

یک روز جک تصمیم گرفت لیلی را با یک شام عاشقانه در ساحل غافلگیر کند. میزی با شمع و گل چید و غذای مورد علاقه اش را پخت. همانطور که آنها زیر ستاره ها غذا می خوردند، جک به لیلی گفت که چقدر او را دوست دارد و چگونه می خواهد زندگی خود را با او بگذراند.

لیلی بسیار خوشحال شد و به پیشنهاد او بله گفت. آنها بقیه شب خود را در ساحل زیر نور مهتاب رقصیدند.

از آن روز به بعد جک و لیلی جدایی ناپذیر بودند. آنها با هم به ماجراجویی رفتند، قسمت های جدیدی از جزیره را کاوش کردند و هر روز از همراهی یکدیگر لذت بردند.

با گذشت زمان، آنها در همان ساحلی که اولین شام عاشقانه خود را در آنجا به اشتراک گذاشته بودند، ازدواج کردند. عشق آنها به یکدیگر هر روز بیشتر می شد.

بهشت داغ برای آنها خاص تر شد زیرا آنجا بود که آنها عاشق شدند و سفر خود را با هم به عنوان زن و شوهر آغاز کردند.

و به این ترتیب، جک و لیلی در بهشت ​​داغ خود، در محاصره عشق، گرما و زیبایی، به خوشی زندگی کردند.

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: Content is protected !!