رمان برزخ ارباب سپیده و بهراد نی نی سایت (18+)

“برزخ ارباب: پیوند ابدی سپیده و بهراد”

سپیده و بهراد دوستان دوران کودکی بودند که با هم در شهر کوچک برزخ ارباب بزرگ شدند. آنها جدایی ناپذیر بودند، روزهای خود را به کاوش در حومه شهر و رویاپردازی در مورد آینده مشترکشان می گذراندند.

همانطور که آنها بزرگتر شدند، دوستی آنها به چیزی بیشتر تبدیل شد. آنها عمیقاً عاشق شدند، اما خانواده هایشان با رابطه آنها مخالف بودند. پدر سپیده یک زمیندار ثروتمند بود که می خواست او با فردی مشابه ازدواج کند، در حالی که بهراد از یک خانواده فروتن کشاورز بود.

سپیده و بهراد با وجود موانعی که در مسیرشان وجود داشت، حاضر به تسلیم شدن نشدند. آنها مخفیانه زیر نور مهتاب ملاقات کردند و بوسه ها را دزدیدند و قول دادند که برای همیشه با هم باشند.

اما سرنوشت نقشه های دیگری برای آنها داشت. یک روز بهراد را به سربازی فراخواندند و به جنگ فرستادند. سپیده دلش شکسته بود اما می دانست که باید برای او قوی باشد.

سالها گذشت و سپیده از بهراد چیزی نشنید. او از بدترین اتفاق می ترسید اما حاضر به قطع امید نشد. بالاخره یک روز نامه ای از او دریافت کرد. او از جنگ جان سالم به در برده بود و به خانه می آمد.

سپیده مشتاقانه منتظر بازگشت بهراد بود. سرانجام به برزخ ارباب که رسید، به آغوش یکدیگر دویدند و پرشور در آغوش گرفتند. آنها می دانستند که خیلی چیزها را با هم گذرانده اند و هیچ چیز نمی تواند آنها را از هم جدا کند.

از آن روز به بعد سپیده و بهراد در برزخ ارباب با خوشی زندگی کردند. عشق آنها امتحان زمان را پس داده بود و ثابت کرده بود که عشق واقعی حد و مرز نمی شناسد.

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: Content is protected !!